جدول جو
جدول جو

معنی حسین قانع - جستجوی لغت در جدول جو

حسین قانع
(حُ سَ نِ نِ)
میر خدا حسین متخلص به قانع معلم محمد بابربن واجد علی شاه بود و در 1294 هجری قمری درگذشت. دیوان شعر به فارسی دارد. (هدیه العارفین ج 1 ص 329)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نِ)
مرحوم میرزا حسین خان متخلص به دانش از فضلا و شعرای مشهورایران مقیم ترکیه که اغلب در استانبول و گاه نیز درآنکارا (آنقره) اقامت داشت. وی را تألیفات عدیده است که اغلب آنها بترکی عثمانی است، از جمله یکی ’سرآمدان سخن’ است در تراجم احوال پانزده نفر از مشاهیر شعرای ایران از رودکی الی حافظ بترکی با منتخباتی ازاشعار هر یک از ایشان که در سنۀ 1327 هجری قمری در استانبول بطبع رسیده است در 448 صفحه و دیگر رباعیات عمر خیام محتوی بر 396 رباعی منسوب به خیام با ترجمه آنها بترکی بعلاوۀ شروح و توضیحاتی برای هر رباعی بانضمام مقدمۀ بسیار مفصل مبسوطی بترکی در شرح احوال خیام مأخوذ از مآخذ مختلفه و تشریح فلسفۀ خیام ومشرب او و مسلک او. در تضاعیف کتاب بیست مجلس تصویرتمام صفحه مناسب مضامین بعضی رباعیات خیام کار ادموند دولاک نقاش مشهور کتب که ظاهراً از نقاشان انگلیس است متفرقه درج شده است وتمام این بیست مجلس تصویر از روی یکی از چاپهای تجملی ترجمه رباعیات خیام بانگلیسی بتوسط فیتز جرالد شاعر معروف انگلیسی حاوی صدوده رباعی عکس برداشته شده است ولی اصل این تصاویر در چاپ انگلیس بتوسط هدر اند استوتن در لندن (که نسخه ای از آن چاپ در کتاب خانه فاضل مشهور آقای سعید نفیسی موجود است) یکی از شاهکارهای تصاویر کتابی و تماماً رنگی است و در درجۀ اول از زیبائی و لطف و صفا و ذوق و حال که انسان اصلاً و ابداً از تماشای آنها سیر نمی شود و مدت ها انگشت بدندان از فرط تعجب و استحسان صنعت آن نقاش چیره دست مات و مبهوت می ماند ولی در عکس سیاهی که از آن تصویردر چاپ استانبول برای تألیف مرحوم دانش برداشته اندتمام رنگ آمیزیها و زیبائیها و لطف و صفای آن تصاویراصلی بکلی از میان رفته و فقط شبحی کم حاکی از اصل آن باقی مانده است. باری این ترجمه رباعیات خیام رامرحوم دانش با اشتراک (فیلسوف) رضا توفیق از مشاهیرفضلای ترکیه معاً و با هم تألیف کرده اند و در سنۀ 1340 هجری قمری در استانبول در 368 صفحۀ وزیری بطبع رسانیده اند. دیگر از تألیفات مرحوم دانش ترجمه پانزده قصه از قصص لافونتن شاعر مشهور فرانسوی است در السنۀ حیوانات که بشعر فارسی بطرز مثنوی ولی در بحور مختلفه ترجمه نموده است.
شعر مرحوم دانش بطور کلی متوسطست در جودت و ردائت زیرا که بواسطۀ طول اقامت آن مرحوم در خارج ایران و عدم معاشرت مستقیم وی با ایرانیان بومی زبان شعر او صبغۀ مخصوص به خودگرفته غیر صبغۀ زبان وطنی خالص فارسی، ولی از این نکته گذشته مرحوم دانش مرد ادیب و فاضل مطلع بسیار باذوقی بود و علاوه بر مقام علم و فضل مردی شریف، کریم الاخلاق، درست کار و بغایت وطن دوست بود و یکی از کسانی بود که بیشتر از همه چیز و همه کس نمایندۀ خصایل حمیده و فضایل پسندیدۀ نژاد ایرانی بود در خارج ایران مابین اتراک عثمانی. مرحوم محمد قزوینی در شرحی که طی یادداشتهای خود در بارۀ دانش نوشته اند و شرحی که فوقاً در بارۀ مرحوم دانش نوشته شد نیز منقول از همان یادداشتهاست در خصوص ملاقاتی که با مرحوم دانش داشته اند در دنبالۀ همان یادداشتها تفصیلی داده اند که قدرشناسی و نمایاندن صفات عالیۀ آن دو بزرگ مرد راعیناً نقل میشود:
وقتی که راقم این سطور (محمد بن عبدالوهاب قزوینی) در اواخر ماه سپتامبر 1939 میلادی در مراجعت از پاریس بایران با خانواده باستانبول رسیدم و دو روز بعداز ورود به پستخانه رفته بودم و مشغول نوشتن صورت تلگرافی به اخوی خود میرزا احمدخان که آنوقت در گرگان بود بودم تا او را از قرب ورود خود به تهران اعلام دهم یکمرتبه دیدم مردی نسبتاً مسن و بلندبالا سیاه چرده و سیاه موی از در پستخانه وارد شد و مثل این بود که مستقیماً بطرف من می آید وقتی که نزدیک من رسید مرا باسم و رسم خوانده گفت: شما فلانی نیستید! من بسیار تعجب کردم که در شهری که فقط پریروز برای اولین بار درعمرم بآنجا قدم گذارده ام و دیارالبشری را هم در آنجا نمی شناسم و از پریروز تاکنون هیچکس را مطلقاً و اصلاً نه از ایرانیان و نه از غیر ایشان ملاقات نکرده ام چگونه کسی مرا باسم و رسم می خواند و چگونه کسی مرا در آنجا می شناسد، با تعجب بسیار گفتم بلی من همانم که میفرمائید ولی سرکار عالی از کجا مرا می شناسید و چگونه مرا این جا درین پستخانه پیدا کرده اید؟ گفت من حسین دانش میباشم و غیاباً با شما آشنائی داشتم و یکی دو مرتبه هم با شما مکاتبه کرده ام و چون امروز صبح در یکی از جراید استانبول اسم شما را خواندم که باسلامبول وارد شده اید و در هتل (اورایپک) نزدیک به گارسرکه جی منزل کرده اید فوراً رفتم بسراغ شما در هتلتان و آنجا گفتند که شما قبل از بیرون آمدن از منزل آدرس نزدیک ترین پستخانه ها را بآنجا از مدیر هتل پرسیده اید لهذا آمدم این جا و شما را با نشانیهائی که صاحب هتل از قیافه و سن و سایر مشخصات داده بود بآسانی پیدا کردم. آنوقت من یادم آمد که پریروز سه بعد از ظهر که از ترن ’سمپلون اریان اکسپرس’ یعنی ترن مستقیم بین لندن - پاریس - استانبول در گارسر که جی پیاده شدیم به محض پیاده شدن یکی از اشخاصی که در راهرو ایستگاه ترن ایستاده منتظر ورود مسافرین بودند پیش ما آمد (و بعضی دیگر نزد سایر مسافرین رفتند) و در حالیکه کارت نمایندگی خود را از یکی از جراید یومیۀ استانبول موسوم به ’خبر’ به من ارائه میداد پرسید که شما کیستید و از کجا می آئید و بچه قصد باین شهر وارد شده اید و من چون در اوایل جنگ بود و تعلل و طفره در جواب مورث سوء ظن خبرگزار جریده ممکن بود بشود فوراً جواب سوءالهای او را در نهایت اختصار و به اقل ّ مایقنع دادم و از هم جدا شدیم و دیگر هیچ بفکر او نیفتادم، ودر عین حالی که آن خبرگزار همراه ما بود و بطرف در خروج میرفتیم مستخدم یکی از هتل های اطراف گار که نام هتل بر روی کلاه یا لباس او مرقوم بود و بطور اتفاق او را مابین چند نماینده چندین هتل انتخاب کرده بودیم نیز همراه ما بود و چمدانهای ما را می آورد و آن خبرنگار لابد از روی کلاه و لباس او دانسته بود که ما درکدام هتل منزل خواهیم کرد. باری وقتی که بیانات مرحوم دانش با آنهمه تعجب های من از آن تصادف غریب بکلی رفع شد و مشغول صحبت های متفرقه شدیم از ما خواهش کردکه آنروز را با خانواده مهمان او باشیم ما هم با کمال میل قبول کردیم و در یکی از رستورانهای همان محله با هم ناهار خوردیم و تمام آنروز را با ما بود و مارا به تماشای بسیاری از جاهای دیدنی استانبول گردش داد، از جمله مسجد ’ینی جامع’ یعنی مسجد نو که یکی از بهترین مساجد استانبول است و جمیع سقف و دیوارهای آن تا خط مماس سطح زمین سرتاسر و سرتا پا غرق کاشیهای بسیار ممتاز اعلی است و فردای آنروز را هم باز از اول صبح بملاقات ما آمد و ما را پس از گردش دادن ممتدی در نقاط مهمه استانبول بمنزل خود در ’قاضی کوی’ که یکی از دهات بانزهت حومه متصل بخود استانبول است برد و ناهار را در منزل او با خانوادۀ او صرف کردیم و تمام روز در نهایت خوشی گذراندیم و بعد ما را از هر طرف کوی بگردش برد و تا ساعت هفت بعد از ظهر با ما بود و در آنساعت با کشتی باستانبول مراجعت کردیم، و من هیچوقت آن همه مهربانیها و محبتها و همراهی های آن مرحوم را که بکلی ندیده و نشناخته در آن چند روزه که در استانبول بودیم در حق ما نمود و آن همه وقت خود را برای خاطر ما تلف کرد فراموش نخواهم کرد. رحمه الله علیه رحمه واسعه. وفات مرحوم دانش در روز سه شنبه نهم فروردین سنۀ 1322 هجری شمسی مطابق بیست و سوم ربیع الاول سنه 1362 هجری قمری و سی ام مارس 1943 میلادی روی داددر آنکارا بمرض سکته در سن هفتاد سالگی - ولی روزنامۀ ’اطلاعات’ بواسطۀ کندی وصول و ایصال مراسلات بین المللی در زمان جنگ این خبر را در 26 مرداد آن سال منتشر نمود. (وفیات معاصرین بقلم آقای محمد قزوینی مجلۀ یادگار سال سوم شماره 5 و 6)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ)
دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. واقع در 54هزارگزی شمال باختری نورآباد و 22هزارگزی باختر راه خرم آباد به کرمانشاه. ناحیه ای است تپه ماهور. سردسیر مالاریایی. دارای 120 تن سکنه میباشد. فارسی و لری زبانند. محصولات آنجا غلات، لبنیات. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. و راه مالرو است. ساکنین از طایفه غیب غلام بوده برای تعلیف احشام زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ لِ)
ابن محمد بن جعفر لغوی نحوی خالع یا خالعی. شاگرد ابوعلی فارسی و سیرافی بوده در 333 هجری قمری 945/ میلادی متولد و 388 هجری قمری / 998 میلادی درگذشت. او راست: شرح دیوان ابوتمام و ’تخیلات العرب’ و ’الاودیه و الجبال’ و جز آنها. (معجم المؤلفین از الوافی بالوفیات ج 11 ص 63) (معجم الادباء) (لسان المیزان) (کشف الظنون) (اعیان الشیعه ج 27 ص 146) (تنقیح المقال) (روضات الجنات) (اعلام زرکلی) (هدیه العارفین ج 1 ص 306)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ قَطْ طا)
ابن عبدالله بن یزید بن ازرق رقی مالکی معروف به جصاص محدث و جهانگرد و مصنف بود و در دمشق از هشام بن عمار و دیگران حدیث شنود و در 310 هجری قمری 922/ میلادی درگذشت. (تاریخ ابن عساکر ج 5 ص 1) (سیر النبلاء ج 9 ص 312) (معجم المؤلفین)
ابن محمد شافعی. درگذشتۀ پیرامن 420 هجری قمری او راست: المطارحات للامتحان. (هدیه العارفین ج 1 ص 308). و رجوع به ابوعبدالله شود
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ قَبْ با)
ابن محمد بن زیاد نیشابوری مکنی به ابوعلی قبانی محدث و مورخ. متولد در خراسان در سال دویست وده و اندی و متوفی در 289 هجری قمری / 902 میلادی سفرها کرد و حدیثها شنید و گفت، و مسندی نگاشت. (معجم المؤلفین از سیر النبلاء ج 9 ص 18) (الوافی بالوفیات ج 11 ص 111) (تهذیب التهذیب) (تذکره الحفاظ) (شذرات الذهب) (مرآت الجنان) (هدیه العارفین ج 1 ص 304). و در برخی موارد قبائی آمده است. و رجوع به ابوعلی حسینی شود
ابن علی منجم. او راست: ’اوضح الدلائل’ در علم هیئت. و در 952 هجری قمری 1545/ میلادی درگذشته است. (ایضاح المکنون ج 1ص 150) (معجم المؤلفین) (هدیه العارفین ج 1 ص 318)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ یِ)
حاکم ترشیز قهستان بود و دعوت حسن صباح پذیرفت و جمعی کثیر با وی هم داستان شدند. رجوع به تاریخ گزیده ص 518 و 519 و حبیب السیر شود
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ)
ابن احمد بن عبدالرحیم تبریزی طباطبائی. درگذشتۀ 1300 هجری قمری او راست: تفسیر سورۀ فاتحه و انعام. (ذریعه ج 4 ص 337 و 339)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ رِ)
ابن محمد بن عبدالوهاب بن محمد بن حسین دباس بغدادی و مکنی به ابوعبدالله ادیب نحوی لغوی شاعر. متولد بغداد در صفر 443 هجری قمری و درگذشته در همانجا در جمادی دوم 524 هجری قمری 1130/ میلادی دیوان شعر دارد و نیز او راست: الشمس المنیره در قرائت و جز آن. (معجم المؤلفین از الوافی ج 11 ص 106) (ابن خلکان ج 1 ص 197) (معجم الادباء ج 10ص 147) (انباء الرواه ج 1 ص 328) (بغیه الوعاه 236) (شذرات ج 4 ص 69) (کشف الظنون) (روضات ص 248) (اعیان الشیعه ج 27 ص 201) (ذریعه ج 9) (هدیه العارفین ج 1 ص 312)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ)
دهی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار. واقع در 14هزارگزی جنوب خاوری نجف آباد و سه هزارگزی خاور خراسان. ناحیه ای است تپه ماهور، سردسیر. دارای 160 تن سکنه میباشد. کردی و فارسی زبانند. از چشمه مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، لبنیات. اهالی به کشاورزی، گله داری گذران میکنند. صنایع زنان: قالیچه، گلیم، جاجیم بافی است. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا